« Home | نگو طفلکی منم من............... من شهامتم ... »

تشویش

گاهی اوقات از پيچييده بودن خودم خسته ميشم.
وقتی برای يه لحظه به بزرگيه کهکشانها فکر ميکنم،اونوقت ميفهمم که چقدر کوچولو هستم
، sonyوقتی ميفهمم من کوچولو، چقدر پيچيده هستم، چقدر پيچيده تر از ربات
اونوقت دور سرم هزار تا علامت سؤال ميچرخه و بعد ...

2. سؤالی که از خودم ميکنم اينه که چرا دارم وبلاگ مينويسم؟وبلاگی که فعلاً آدرسشو به هيچکس ندادم و شايد هم هيچوقت ندم.

3. فکر ميکنم، پس هستم!.....يا......فکر ميکنم که هستم؟

4. وبلاگ نوشتن از خاطره نوشتن خيلی سخت تره! واسه من که اينجوريه!

5. کلی چيزايه بی ربط نوشتم، ولی تو ذهنه من همينجوری همشون در جريان هستند.