اعتراف
اسرار پسر عمويي
1. اون وقتا، با چند تا از پسر عموها ميرفتيم شکار پرنده با تيرکمون و سنگ. کلی به اين روش پرنده ميزديم. نکته جالبش اين بود که جناب پسرعمو سر گنجشک رو با دست ميکند!!
2. اون قديما با اون يکی پسر عمو ميرفتيم هندونه دزدی. هندونه رو ميزديم زمين، وسط اش که شيرين بود رو ميخورديم و بعد ميرفتيم سراغ بعدی.
3. 5-6 سلام بود که يه پسرعمو نوزاد داشتم، عموم بهم ميگه پسر عموت از تو قويتره، و من هم عصبانی ميشم و يه چک جاندار ميزنم تو گوش نوزاد بيچاره و ...
اسرار وگووو
4. کلاً وقتی از يه معلمی خوشم نميومد درس نميخوندم. يکی از امتحانات کلاس سوم راهنمايي رو شدم 4 از 20.
5.کلاس پنجم دبستان که بودم، معلممون نمره های درس ها رو داد و گفت هرکی معدل خودش رو حساب کنه تا شاگرد اول معلوم بشه. من معدلم 19.50 بود و اون يکی دوستم 19.60. من معدل اون رو نميدونستم و فکر ميکردم که کمتر از منه .معلم اول از اون پرسيد که گفت 19.60 ،من تا اينو شنيدم در يک حرکت نا جوان مردانه تصميم گرفتم که به اين سادگيها مقام شاگرد اوليت رو از دست ندم. و گفتم معدلم شده 19.62. معلم ما هم کلی حال کرد و گفت به به، ببينيد چقدر رقابت شديده!! فقط 2 صدم شاگرد اول رو تعیين ميکنه. هنوز که هنوزه عذاب وجدان دارم ...
6. وقتی نتيجيه کنکور ارشد اومد و ديدم رتبم شده 4 ، باورم نشد. فکر کردم اشتباه شده و کارنامه يکی ديگه رو دادند به من!! (اخ اخ، چقدر اين پسر متواضع هست! ).
7. روز اول مدرسه با شلوار خیس برگشتم خونه. چون خودم بلد نبودم تنهایی برم دسشویی.
8. شش هفت ساله سالم بود که با مادرم رفته بودیم دندانپزشکی. خانم دکتر اهل رومانی بود و کارش هم درست بود. مطب شیک و ... داشت رو دندونای مادرم کار میکرد که من شاشم گرفت و روم هم نمی شد جلوی خانم دکتر بگم من جیش دارم! خلاصه اینکه خانم دکتر اونقدر لفتش داد که من کف اتاقش رو حسابی ضدعفونی کردم و باقی ماجرا. البته خجالتش رو مادرم کشید!
9. علاقه وافری به جلال همتی و جواد یساری دارم. مینی ژوپ خانووم ببین، بالا رفته نه یه ذره نه دو ذره. ببین اون بالا رفته ... خوب چی کار کنم. اعترافه دیگه.
10. تو دبیرستان همراه 2 نفر دیگه به بر و بتچز اولتیماتوم می دادیم تا 3 روز سیبیلشون رو بزنن و در غیر این صورت خودمون تو مدرسه واسشون می زدیم. سر این قضیه 3 روز اخراج شدیم.
11. زیبا ترین تفریحمون این بود که وقتی برو بتچز دارن روزنامه می خونن یواشکی زیر روزنامشون یه فندک کوچولو روشن می کردیم و در میرفتیم .
اسرار نگـــووو
1. دور دوّم انتخابات به احمدی نژاد رأی دادم.
آقا خب چرا اينجوری نگاه ميکنی. اغفال شده بيدم. سرطان که نيست که خوب ميشه.
2. اين دوميش خيلی ضايع هست، نميگمش. :دی
.
به هر حال من صادقانه اعتراف کردم، ولی هر بلايي سرم بياد مسئوليتش با اونيه که من رو دعوت کرد.
لیــــلا، آرش سیگارچی، ساروی کیجا، سمیرا، عسگری، بیتا
بسم الله. نوبت شماست