Friday, June 30, 2006

سنگینی سکوت

.من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است

Thursday, June 29, 2006

اندیشه

و باز هم می انديشم.
خدايی که آنقدر بزرگ است که کيهان را خلق نموده
و در تمام آن حضور دارد
و در اين کيهان بزرگ ، کهکشان بسيار کوچک راه شيری را خلق نموده
و در آن کره کوچولو خاکی را
و در آن کره خاکی، اقيانوس های کوچک را
و خشکی های بسيار کوچکتر
و در آن خشکی های بسيار کوچک
انسانهايی که به طرز خنده داری کوچک هستند.
و ميپرسم آيا خدای بزرگ اصلاً اين انسانهای کوچولو را ميبيند؟
و به دعا های همه آنها گوش ميدهد؟
و گاهی اوقات، دعا های آنها را مستجاب ميکند؟



Wednesday, June 28, 2006

تشویش

گاهی اوقات از پيچييده بودن خودم خسته ميشم.
وقتی برای يه لحظه به بزرگيه کهکشانها فکر ميکنم،اونوقت ميفهمم که چقدر کوچولو هستم
، sonyوقتی ميفهمم من کوچولو، چقدر پيچيده هستم، چقدر پيچيده تر از ربات
اونوقت دور سرم هزار تا علامت سؤال ميچرخه و بعد ...

2. سؤالی که از خودم ميکنم اينه که چرا دارم وبلاگ مينويسم؟وبلاگی که فعلاً آدرسشو به هيچکس ندادم و شايد هم هيچوقت ندم.

3. فکر ميکنم، پس هستم!.....يا......فکر ميکنم که هستم؟

4. وبلاگ نوشتن از خاطره نوشتن خيلی سخت تره! واسه من که اينجوريه!

5. کلی چيزايه بی ربط نوشتم، ولی تو ذهنه من همينجوری همشون در جريان هستند.

Tuesday, June 27, 2006

نگو طفلکی منم من............... من شهامتم زياده