« Home | زندگی » | تازه وارد » | پاتریک » | افکار » | ایران » | ایران » | کاسیپن » | غربت » | (2)آبی » | آبي »

دعا

وقتي که بچه بودم هر شب دعا ميکردم که خدا يک دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم که اينطوري فايده نداره. پس يک دوچرخه دزديدم و دعا کردم که خدا مرا ببخشه

ما واقعاً از تو انتظار نداشتیم!...خب یکی از دوچرخه های ِ ما رو ورمی داشتی. در ضمن حتماً خیلی جدی دعا نکردی. خدا هم جدی نگرفته.

کار خوبی کردی

Post a Comment